موفقیت و ازتقا بابا حمید مهربون (هفته 28 و 29)
چند وقتی بود که بابا حمید حسابی خسته و بی حوصله بودن ، مسایل و مشکلات مالی، حجم زیاد کارشون تو اداره و ... خیلی بابایی رو بی حوصله کرده بود. تمام مدت بارداریم قبل از خواب بعد از دعا برای سلامتی شما از خدا یک هدیه برای همسر مهربونم می خواستم چون ایشون بزرگترین و بهترین هدیه دنیا؛ یعنی دخترم و بهم داده بودن. خلاصه روز چهارشنبه بابا حمید اومدن خونه و بهم گفتن به عنوان سرپرست بخششون ارتقا پیدا کردن واقعا یک رویا محال بود برامون که روزی این سمت و به بابا واگذار کنن ؛ چون بخش خیلی مهمی و متاسفانه جوون گرایی تو کشور ما کمتر اتفاق می افته ولی گویا اینبار همسر مهربون من تونسته بود لیاقت خودش و به اثبات برسونه . این موفقیت و هم به ...
نویسنده :
مامان دنیز
19:26